بر باد از دست رفت این دریا دریا بنال پای کوه دریا از من فردا چی میمونه بر جا اگه نخونم و نگم از تو فرزاد وقتی قلم کم میاره پیش وصف تو وقتی هر چشمی مست از رسم تو من و ببخش ببخش مردآهنکوه به عزم جزم رزمت، مرگ تو- میشه شروع شکوفه گل بر دار تو سر بالا رفتی پای چوبهی دار وقتی خوف میندازه تو دل کفن تو حتی میترسن پس بدن جسدتو دیگه چی مونده چیزی واسه از دستدادن رفیق کوه و کتاب کمانگر بر سر نمیزنم و وقته مرثیه نیست و سرم پر خشم و ارثیه- جز اشک و بدن سفیدت تو خاک جز چشمِ کُرد و کُردی چشمات جز تفنگی که تو دست تو قلم بود اونا تفنگدار بودن و تو قلمدار فردا فرزاد از داری که تو رو- بالا کشید و فردا هم فرزادهارو- میکِشه تو آسمون و هر شب ستاره یه فرزاد و حامله میشه دوباره قسم به اسم تو که حک شده رو قلبا قسم به بغض مادرت فرزاد اگه نگیرم انتقامتو فردا بزار اسم و رسم من بره بر باد کردی: از اون روزی که رفتی دیگه نیرویی در من نمونده نمونده نمونده …. یکی یه دونه ی مامان امید زندگی مامان وای وای وای…. بعد اون گریه نکنی مادر مسرور باش ببین پرت سر بالا مغرور رفت و راحت شد بس بود اون همه خفت و خاری پس کو اون لحظهی عاری از زاری و ننگ اون بودنِ محترم حس قشنگ از خستگی توی این قهقراها چه کنیم، چه میشه و چه و این چراها صورتای کبودِ ته بن بستا صدای شیون زنها و گلدستهها از خون خشکیده تو حلقوممون از قامت شکسته ی این همه جوون از سری که حرف داره و شکسته میشه یعنی آخرین درهای امیدم بسته میشه گفتم آقا روی شما حکم میشه فردا از این شکنجه و کشتن دست بردار تو از اونچه که هویت منه دوری منو نمیشه شبیه خودت کنی زوری تو داری میبری تو دنیا حیثییتمو خار کردی به خدا شخصیتمو من تاریخم پر بابک و کاوه س تختی کشی میکنی اینه برنامت سرکوب ملتی که تن اش نحیفه تو ثابت کردی که سیاست کثیفه اینو به زبون خودت میگم که بفهمی باورش کن آیههای من شریفه کردی: از اون روزی که رفتی دیگه نیرویی در من نمونده نمونده نمونده… یکی یدونه ی مامان امید زندگی مامان وای وای وای… |